با سلام
هر باری که برای تهیه مستند و فیلم به دامان طبیعت میرویم یک تازگی و نشاط خاصی را احساس میکنیم. انسان معمولا بعد از مدتی از دیدن چیزهای شبیه احساس تکراری بودن به خود میگیرد و دیگر همانند سابق میل و اشتیاق اولیه را برای دیدن آن نوع خاص از اشیاء یا هر چیز دیگری ندارد. ولی در مورد طبیعت اینطور نیست. همه بارها و بارها چمن های پارک را دیده و حتی لمس کرده ایم ولی باز هم دیدن همین چمن تکراری میشود دلیلی برای چند دقیقه قدم زدن و رسیدن ما به آن.
یک باغ بزرگ یا جنگل سبزی که حتی فقط یک نوع درخت به تعداد زیاد در آن وجود داشته باشد نیز ما را مانند شب پره به دور چراغی جذب میکند. اصلا همه اینها به کنار؛ آقا دیگه از آب تکراری تر که نداریم داریم؟ چه یه حوض باشه چه رودخونه همششش آبه دیگه همشم یه رنگه درسته؟ خب منطق میگه ما باید حالمون از دیدن این همه چیز تکراری به هم بخوره ولی آیا کسی از دیدن آب بدش میاد؟ کیه که آب نخواد بخوره؟
جدای از احتیاجی که به آب برای زنده مونده داریم چقدر تو جاده ها اینور اونور میریم که بلکه یه رودخونه پیدا کنیم دو دقیقه نفس تازه کنیم و از صداش لذت ببریم.
حالا فعلن با رسانه سن بین همراه باشید تا بعد بازم بیایم ادامه این مطلبو بنویسیم و بخونیمش فعلن بودورود